می دونم که احدی به جز خودم این وب رو نمی خونه...

از یه لحاظ بهتره چون دیگه رودربایستی با کسی نداری...هر چی تو دلم هست رو می گی

صبح به زور می خوام از خواب بلند بشم....اصلا حال و حوصله خوردن صبحونه را ندارم.....

بابا میگه بیا بریم واکسن حجت رو بزن میگم فردا هم روز خداست فردا می ریم....

از صبح سر حال نیستی....ظهر تکمیل میشه باشروع سر درد......

مامان میگه مسعود چشات شده ی کاسه خون...شاید از بس دلم خونه به چشام نفوذ کرده نمی دونم...

ظهر یه دوست بهت پیشنهاد می کنه نماز استغاثه بخون...من که تو نماز عادیش مشکل دارم و می دونم که نمازام خیلی با توجه نمی خونم .....چه ربطی به نماز استغاثه داره....خدا خودت ببخش....

حالم ناجور گرفته ......می خوام برم مشهد...مشهد نشد برم یه جایی مثل مزار.....بشینم های های گریه کنم....

آقای راشد حدیثی گفت که شنیده بودم ولی این دفعه دقت کردم......که باطن ما مثل یه لوح سفیده هر گناهی مثل یه نقطه سیاه.....خدا یعنی برای من هنوز سفیدی مونده؟؟؟نمی دونم چرا اینقدر احساس گناه و نا امیدی می کنم.....

زیر نویس:

خدایا منو از این حال در بیار

حول حالنا الی احسن الحال

-باز یه روز دیگه

-این ور برو اون ور برو از این اتاق به اون اتاق برای یه وام ....اونم چند 300 تومان

- دیدار یه همسفر......اونم از نوع تاره داماد.......

-یه دیدنی از یه زوار کربلا و یه سوغاتی خوب مهر تربت.....

-یه عروسی....دیدار دوستان

-قبل عروسی اصلا حال نداشتم برا همین لباس درست حسابی نپوشیدم....ولی حالا پشیمون

زیر نویس:

سعی کن همیشه بهترین خود باشی تا بعدا پشیمون نشی(از جملات قصار ماه)

-صبح زود ساعت 6 بیدار بشی

-مثل همیشه قبل هر کاری یه گشتی تو نت می زنی یک وبلاگ آشنا می بینی؟؟؟

-سر ایستگاه اتوبوس یه دوست رو ببینی مثل تیر هم حسابت نکنه اصلا محلت نذاره...

-نیم ساعت معطل یکی میشه آخرشم مجبور می شی خودت بری.....

-دستت تاول می زنه سر کارآموزی... تاولشم پاره می شه...آخ چقدر می سوزه نمی تونم بنویسم.....

-آخه یکی نیست بگه کاری که بلد نیستی چرا دخالت می کنی.....

-یهو گوشیت زنگ می زنه آقا وامتون درست شد....

-باز این فوتبال....مگه تمومی داره........

-بازم شنبه اول ماه شد ماه خوانی داریم ...اینم برا خودش عالمی داره....

-بازم الکی می خوای افه معرفت بیای........آخه تو رو چه به این کارا......

زیر نویس:

آخی چقدر خوبه اینجا....کسی نمی شناستت.....

مگه می شد تو اون وبلاگ قدیمی اینا رو گفت.....

-صبح ساعت 9 بیدار می شی تازه اینم به خاطر سرو صدا

- دلت گرفته که یهو یه اس ام اس میاد که حالت بهتر میشه....

متنش این بود: عکس های زیبا توی تاریک خانه از روی یک نگاتیو چاپ می شوند پس هر وقت یک سیاهی در زندگیت دیدی بدون خدا داره برات یک عکس زیبا آماده می کنه.....

- میای پشت کامپوتر الاف می چرخی...از این سایت به اون سایت ...تو وبلاگ ها می گردی ولی خودت نمی دونی دنبال چی هستی

- یه خبر می شنوی که میگی آخه پول اینقدر ارزش داره آیا؟؟؟

- یه تازه عروس و تازه دوماد در خونتون رو میزنند و شیرینی عقد کنونشون رو میارن برات(انشا... قسمت همه مجردا).... 

- همش دلهره داری آخه داری به روز معود نزدیک می شی....

- یکی واست آف میزاره برا سلامتی پدر بزرگش دعا کنی..دیدم کجا بهتر اینجا(انشا... زودتر حالشون خوب بشه)

- بعد از ظهر همه خونه مامان بزرگ جمع و مشغول حرف

- بازم بحث سیاسی.... اما چه فایده که به نتیجه نمی رسه

- ناگهان یکی میگه یانگوم امشب زودتر پخش میشه...همه زود میرن خونه هاشون که ببینن...اما دریغ که سر کار رفتن اساسی..

زیر نویس:

یعنی یانگوم اینقدر مهمه.... حتی مهمتر از روابط خانوادگی......

 بحث سیاسی نکنید که هیچ وقت به نتیجه نمی رسه.....

سعی کن یک مشت آب را در دست بفشاری

خواهی دید که به سرعت ناپدید می شود

اما اگربه آرامی دست ات را در همان آب رها کنی

میبینی که با تمام وجود آب را حس میکنی

گرد و خک اضافی
گرد و خاک شادی..
گرد و خاک شنبه 1
گردو خاک روزانه
گرد و خاک 1